محل تبلیغات شما

داشتم برای مامانم داستان mean girls رو تعریف می‌کردم و یه کلیتی از داستان براش گفتم که دیگه در موردش ازم نپرسه. خیلی منطقی و طوری که انگار بدیهی هست گفت "خب لابد حسودیش شده!" آخه به چی مامان؟ "شاید با دوست دیگه‌ات که رفتی سفر و بهش نگفتی یا فلان کار رو کردی و نگفتی" و انگار قطعه‌های پازل کنار هم معنی پیدا کردند!

تعریف کردنی‌ها - فصل دوم how I met your mother

من در روابط انسانی ضعیفم

درگیری‌های من و دانشجو‌ها

انگار ,رو ,داستان ,نگفتی ,رفتی ,بهش ,بهش نگفتی ,و بهش ,سفر و ,نگفتی یا ,یا فلان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاصه درس های علوم نهم