داشتم برای مامانم داستان mean girls رو تعریف میکردم و یه کلیتی از داستان براش گفتم که دیگه در موردش ازم نپرسه. خیلی منطقی و طوری که انگار بدیهی هست گفت "خب لابد حسودیش شده!" آخه به چی مامان؟ "شاید با دوست دیگهات که رفتی سفر و بهش نگفتی یا فلان کار رو کردی و نگفتی" و انگار قطعههای پازل کنار هم معنی پیدا کردند!
انگار ,رو ,داستان ,نگفتی ,رفتی ,بهش ,بهش نگفتی ,و بهش ,سفر و ,نگفتی یا ,یا فلان
درباره این سایت